یاس
منگولا طبق معمول نیومده...اومدم سیستم رو روشن کردم و به وب دوستان سر
زدم...هر جا میرفتم حرفی از خوراکی بود...گشنه شدم شدید...یه وبلاگ نون و
پنیر و سبزی بود که اصلا هیچکدوم در دسترس نبود که بگیریم بخوریم...یه جا
بحث دیزی بود که تا حالا اصلا نخوردم و باز در دسترس نبود که بخریم...یه جا
رفتم که کلمه ساندویچ دیدم...
تنها
چیزی که در دسترس بود همین ساندویچ بود...به همکار گفتم صبحونه بریم
ساندویچ بخوریم...منشی رو فرستادیم بره ساندویچ بخره بیاد...وقتی اومد دیدم
پیتزا خریده...این موقع صبح پیتزا داشتن فست فودی توی شیراز از عجایب هست...نشستیم به صبحونه خوردن...
بعد
از اتمام صبحونه بابای منشی اومد دفتر و نشست و یه موکل هم اومد...موکل
پسر جوون 24 ساله هست که میخواد از خانومش جدا بشه...تقریبا 4 ماهِ که عقد کردن...
جناب آقا داماد تقاضای تمکین دارن از عروس خانوم و عروس خانوم میگن تا مهریم رو ندی تمکین نمیکنم و از آقا داماد برای ندادن نفقه شکایت کرده...
آقا
داماد اومده میگه تا تمکین نکنه از هیچی خبری نیست...میگم میتونه این کار
رو کنه و شما مجبوری به پرداخت نفقه و مهریه و نمیتونی عدم تمکین
بگیری...ایشون داره از حق حبسش استفاده میکنه و قانونی هست...میگه حق حبس* دیگه چیه؟
حق
حبس رو براش توضیح میدم و عصبانی میشه و یه سری بد و بیراه میگه و
میره...دلم میسوزه واسش...با اینکه 24 سالشه هنوز بچه هست...زنگ زدم گفتم
به خانومت میگیم بیاد دفتر باهاش توافق کنیم که نخوای 60 تا سکه بدی...میگه
نمیخوام...اصلا نه مهریه میدم نه نفقه...طلاقشم نمیدم...نهایتش میرم
زندان...
حرفم که تموم میشه میام بیرون از اتاق میبینم که بابای منشی رفته...منشی هم طبق معمول داره با تلفن فک میزنه...همکار جان اومده نشسته کنارم به چی نوشتن...منم میام نت و مشغول میشم به پست نوشتن...همکار میگه این متنی که نوشتم رو بخون ببین ایرادی به ذهنت میرسه...
متن
رو میخونم و با هر خطی که پیش میرم ابروهام بیشتر بهم گره میخوره...منشی
دوباره گند زده...صبح سوار ماشین شخصی میشه و با راننده کل کل میکنه و خودش
رو وکیل معرفی میکنه...شماره دفتر رو میده به پسره...تنها کاری که این
بیشعور بی مغز میکنه این بوده که آدرس اشتباه میده...البته اگه اون دنبالش
نکرده باشه و دفتر رو یاد گرفته باشه...
منشی
و همکار رفتن بیرون واسه کلاس رانندگی همکار عزیز...یه شماره زنگ میزنه و
مزاحم میشه...همون پسری هست که منشی بهش شماره داده و خودش رو به پسره وکیل
معرفی کرده...دلم میخواد سر رو تن منشی نذارم...دست هر چی عوضی و هرزه هست
رو از پشت بسته...
__________________________
*تعریف حق حبس در ادامه مطلب...
#فردا
ظهر خواهر عزیزم راهی اتاق عمل میشه و من از فردا صبح باید برم بیمارستان
تا زمانی که مرخص میشه بمونم پیشش...نمیدونم توی بیمارستان بتونم با گوشی
بیام نت یا نه...از دوستان التماس دعا دارم...