براش همبازی آوردیم.
دیگه اسباب بازیهاش براش تکرای بود و کارش شده بود لباس نی نی درآوردن و حموم کردنشون!
پارک بادیش رو جمع کردم و چه کار سختی بود!
افتاده بودم روش با پا دست ...کله!
کشتی کجی بود ها!
آخرش با دو دستم باقیمانده هوا رو خاموش می کردم و اگه فیلم جریان با سرعت زیاد رو می شد دید انگار داشتم با دستام خفه اش می کردم!
اتاقش خلوت شد و دکوراسیون پذیرایی هم عوض شد تا جا باز شود.
عوضش دورا(ماشین شارژی) جای کافی برای گاز دادن پیدا کرد تا دختری کی از همبازی جدیدش خسته بشه و ما یه فکر دیگه ای براش کنیم.
پ.ن: از ذوقش روی مبل کنار دورا خوابیده بود .